سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

بهش گفتم عذاب وجدان می گیری. گفت نه. گفت می دونی چی کار کردم که دیگه عذاب وجدان نگریم؟. بعد حرفای دیگه ای زدم و فراموش کرد بگه. شایدم منصرف شد :(

حالا در عوض اون من عذاب وجدان گرفتم.

اما می دونم اونم نمی تونه عذاب وجدانش رو ترک کنه.

نمی دونم اگه بنویسم تو اون جایی که همه می دونن، اگه چیزایی نا مرتبط با اون بنویسم. می گه یعنی به خودش می گه: دیدی این همش شعار بود دوست داشتناش. خوب شد شناختیش

اگه هم ننویسم باز هم می گه دیدی بی خیاله. رفته دیگه نگران منم نیست.

نمی دونم اون یکی جایی که مخصوص اون ساختم چی. اگه بنویسم: بیشتر رفتم رو اعصابش و آزارش دادم. اگه هم ننویسم باز افکار بالا.

فعلا انگار دارم بدترین کار رو می کنم. تو اون عمومیه، دارم نامرتبط با اون می نویسم و به اون خصوصیه هم هیچ کاری ندارم. فقط دیشب در ادامه انتقادم ازش یه نکته دیگه هم نوشتم.

من اینجا خودم رو خالی می کنم. اما اون دو جا که اون میبینه در هر حالتی براش بده.

تازه اگه اون جای سوم رو هم آپ کنم که حتما دیگه بهش ثابت می شه هر چی بود تو این مدت الکی بود

چی کار کنم خدا؟


[ سه شنبه 93/11/28 ] [ 6:27 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 238
کل بازدیدها: 127319